یک آذر

علی فرزند کوچک خانواده پولادی بعد از چند سال به منزل پدری خود بازگشته است. امید برادر بزرگ او سیاسی بوده و توسط دولت و البته همکاری مادر خود دستگیر شده است، امید به دلایل نامعلومی در زندان می میرد. اکنون زمان ، یک آذر ۱۴۰۱ می باشد. علی به خاطر نزدیک بودن به سالگرد امید آماده مصاحبه ای با یک رسانه خارجی می شود که قرار است چند هفته دیگر پخش شود. مادر او از این موضوع نگران است اما علی اعتنایی نمی کند ، علی مصاحبه را انجام می دهد ولی بعد از چند ساعت مصاحبه در شبکه و رسانه های مختلف پخش می شود او نمی داند باید چه بکند و از این موضوع بسیار نگران است در همین مابین صدای مادر خود را از آن طرف دیوار می شنود که می گوید " دررو باز کردم بیاید بالا و آماده شید " علی از خود بی خود شده است سپس به طرف اتاق مادر می رود و شروع به خفه کردن او می کند و در آخر او را می کشد در نهایت می خواهد از خانه خارج شود ناگهان دوستان خود را مشاهده می کند با کیکی که در دست دارند همه ی آنها فریاد می زنند "تولدت مبارک".