نفرکش

یک ساربان به نام عبدالله درگیر جور کردن هزینه های دارو همسرش است. یک شب که برادر همسرش به او سر زده، با مشک جدیدی مواجه می شود. یکی از شترهایش با یک ماشین تصادف می کند. برادر همسرش شرایط راننده را چک میکند و به او می کوید که راننده مرده است. ساربان با صاحب شتر تماس میگیرد، اما صاحب شتر اعلام میکند که کاری با این موضوع ندارد و دیه راننده ر باید ساربان پرداخت کند. حالا مشکلات ساربان صد برابر می شود. برادر همسر ساربان یک پیشنهاد کلاهبرداری به ساربان می دهد. از ساربان میخواهد با صاحبان بقیه شترها نیز تماس بگیرد، و اعلام کند شتر آنهاست که تصادف کرده. به این ترتیب همه ی صاحبان شترها از ترس دادن دیه قید شتر خود را میزنند و به این شکل چندین شتر را میتوانند به جیب بزنند. ساربان با اکراه قبول میکند. رحمان دوست شعیب ( برادر همسر عبدالله) برای خرید شتر ها پیش آنها می آید اما او نیز سهم خواهی میکند. عبدالله متوجه می شود این شیوه کلاهبرداری همیشگی عبدالله و رحمان بوده. کمی بعد نیز متوجه می شود که راننده زنده است و هنوز نمرده. اما رحمان و شعیب اجازه نمی دهند به راننده کمک کند. در نهایت شعیب خودش را به محل می رساند و با خبر دادن پلیس آمبولانس جلو مرگ راننده را میگیرد.